هیچوقت حافظه خوبی نداشتم..اسم ها ، اعداد ، حرف ها،خاطره ها،تاریخ ها ...همه سریع میپریدند و میرفتند!گاهی خیلی عذاب آور بوده که چیزهایی رو که باید فراموش نمی کردم ،راحت از یاد می بردم گاهی هم نه!

آنقدر این روزها خودم را به فراموشی میزنم و آنقدر فراموشی خودش را به من میزند که با هم رفیق شده ایم! خوب یا بدش را نمیفهمم! دیگر نوشتن را هم از یادم برده ام...نمیدانم !زبانم نمیچرخد...دستم نمی چرخد یا....

عادت بدیست این فراموشی...